Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش «مبلغ»، محمد پارسائیان، پژوهشگر دین و مدیر مرکز مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن کریم جهاددانشگاهی در یادداشتی که برای ایکنا نوشته، به نکات قابل توجهی درباره برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» اشاره کرده است.

این یادداشت را بخوانید؛

«زندگی پس از زندگی» داستان تجربه افرادی است که در شرایط مرگ کلینیکی یا خروج موقت روح از جسم قرار گرفتند و روایت‌های جالبی از آن‌سوی حیات نقل کرده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پخش این برنامه در لحظات ملکوتی نزدیک به افطار از تلویزیون به همراه خاطرات جذاب میهمانان آن، موجب شده تا مورد استقبال مخاطبان سیما قرار گیرد و با توجه با ماهیت چالشی و فرادنیایی موضوع، بحث داغی را در فضای مجازی میان موافقان و مخالفان آن به راه بیندازد.

برخی از منظر منطقی با برجسته‌سازی بخش‌هایی از داستان تجربه‌گران، برخی از منظر تحلیل‌های علمی، بیولوژیکی و روان‌شناختی و برخی از منظر تحلیل مکاشفات درونی و داستان خیال متصل و منفصل، اعتبار علمی و وجاهت دینی این تجربه‌ها زیر سؤال برده بودند. موافقان نیز با استناد به شواهد پزشکی و مستندات تجربی، تأیید شاهدان بیرونی، نقل‌های موافق با منابع دینی در زمینه حق‌الناس، جایگاه و کرامت معصومان(ع) از صحت کلی و اثرگذاری معنوی بالای این برنامه به‌ویژه در زمینه توسعه فرهنگ مرگ آگاهی دفاع کردند.

باید پذیرفت که یکی از ریشه‌های این حجم از اختلاف، خلأ مطالعات دین‌پژوهی و الهیاتی در این زمینه است. در حالی که غنای میراث اسلامی و معارف دینی می‌تواند خلأهای معرفتی در این زمینه را به خوبی پر کند و شاهد همگرایی بیشتری باشیم. از این رو پیش از نقد شتابزده این نظرات و بالتبع قضاوت درباره برنامه، می‌بایست جایگاه این تجربیات پس از مرگ را در هندسه معرفت دینی کشف کرد.

در واقع باید به این پرسش‌ها پاسخ داد که محتوای روایت تجربه‌گران این برنامه از چه جهت قابل اعتنا و استناد است؟ این اعتبار تا چه میزان است؟ آیا این محتوا از جهت کلی یا تفاصیل جزئی راهگشایی دارد؟ آیا برآیند مجموع این مکاشفات می‌تواند در شناخت اولویت و حقیقت یا تفسیر نوین یک پدید دینی کارآمد باشد یا اینکه نهایتاً در حد مؤید یا کمک‌یاری فهم یک پدیده فرادنیایی مؤثر است؟

به هر حال میهمانان این برنامه اخباری از مکاشفه فرادنیایی دارند که با تجربه زیسته انسان‌ها متفاوت است، آیا این اخبار غیبی دارای هویتی شناختاری‌اند یا محتوایی صرفاً انگیزشی دارند؟ آیا این مکاشفات بر اساس زبان عرفی ناظر به‌واقع و غیرشناختاری صورت گرفته یا مبتنی بر رویکرد غیرمستقیم و نمادین است؟ آیا این تجربیات قابل تعمیم به سایرین است یا رخداد منحصربه‌فرد و خصوصی است؟ سؤال آخر اینکه با توجه به جواب‌های پیشین، آیا این مقدمات برای دست‌یابی به مقصد و هدف تهیه‌کنندگان این برنامه کافی است؟

۱- امکان‌سنجی تجربیات پس از مرگ

تجربه‌های پس از مرگ معمولاً برای افرادی روی می‌دهد که در حال مرگ هستند یا از لحاظ بالینی مرده‌اند؛ یعنی این افراد فاقد علائم حیاتی مانند ضربان قلب، فعالیت تنفسی و مغزی‌اند، ولی پس از مدتی مجدداً علائم حیاتی به آن‌ها بازمی‌گردد؛ به بیان دیگر این تجربه‌ها در شرایطی همچون ایست قلبی، شوک، خونریزی، بیهوشی، کُما، سکتۀ مغزی، و … روی می‌دهد. با وجود این، آیا عنوان مرگ بر این شرایط قابل اطلاق است؟ قرآن کریم دو مفهوم اجل معلّق (قضای مشروط) و اجل مسمّی (قضای محتوم) در ارتباط با زمان مردن انسان‌ها مطرح می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَی أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ».

آنچه واضح است اینکه این تجربیات در زمان مرگ غیرقطعی انسان اتفاق می‌افتد؛ شاید نزدیک‌ترین آیه به این حقیقت این کلام الهی باشد: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی؛ و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به‌طور کامل می‌گیرد، و کسی را که نمرده است نیز در هنگام خواب است، پس روح کسی که مرگ را بر او حکم کرده نگه می‌دارد، [و به بدن باز نمی‌گرداند] و دیگر روح را تا سرآمدی معین باز می‌فرستد»(زمر/۴۲). بنابراین توفی و خروج نفس از بدن صورت می‌گیرد، ولی برخی را تا زمان اجل مسمی و حتمی بازمی‌گرداند. با این آیه می‌توان امکان توفی نفس و بازگشت آن به بدن در زمانی غیر از اجل مسمی را اثبات کرد.

۲- اعتبار تجربیات پس از مرگ

بنابر آیه شریفه ۴۲ سوره زمر، تجربه‌های نزدیک به مرگ را باید متمایز از توهمات یا عالم خیال متصل و از جنس شهودات و مکاشفات دانست؛ چراکه توفی و بازگشت انسان‌ها به بدن از سوی خداوند انجام می‌شود. همچنین بنابر آیات قرآن، هنگامی که انسان محضر الهی می‌رسد، به اعمالش آگاه می‌شود: «وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(توبه/۱۰۵).

با این حال باید دقت داشت که کشف و شهود یک منبع معرفت عمومی مانند عقل، حس و تاریخ نیست؛ بلکه منبعی خصوصی است که از لحاظ ارزش معرفتی، یقین‌آوری و واقع‌نمایی دارای تفاوت است و شروط اعتباری بسیار سنگینی دارد.

مسئله بعدی تأثیر مفروضات، تصورات، دانسته‌ها و نادانسته‌ها، سابقه رفتاری و علایق تجربه‌گر است که ممکن است موجب فهم ناقص یا دریافت نادرست از مشاهدات واقعی شود؛ حتی برخلاف مکاشفات حقیقی، این تجربیات به شکل غیرارادی و عموماً برای افراد غیرمهذب اتفاق افتاده است.

نکته دیگر اینکه تجربه‌گر در مرحلۀ گزارش و نقل مشاهدات نیز مصون از خطا و اشتباه نیست؛ یعنی حتی با وجود یقین گوینده، دلیلی برای اثبات قطعیت سخنان راوی برای مستمع بیرونی وجود ندارد. در واقع شهود معصوم(ع) به دلیل عصمت هم صادق است و هم حجت، ولی شهود مؤمنان تنها صادق است و نمی‌تواند حجت باشد.

با این حال نباید انکار کرد که جنس این تجربیات همخوان با مکاشفات رحمانی است؛ چراکه این مکاشفات برخلاف مکاشفات شیطانی، هم یقینی، هم همراه با سطح والایی از ایمان و هم سازگار با عقل دینی است و مؤیدات فراوانی در قرآن و روایات دارد. به طور کلی می‌توان نتیجه گرفت که اعتبار این تجربیات اگرچه بالاتر از سطح رؤیای صادقه است، اما حجیتی بسیار فراتر از آن ندارد.

۳- نسبت تجربیات با دین

این مکاشفات چه در بُعد هستی‌شناختی دین، به این معنا که بتواند چیزی را به مجموعه باورهای دینی کم یا اضافه کند و چه در بُعد معرفت‌شناختی دین بدین معنا که کاشف محتوای اعتقادی و اخلاقی و شرعی دین باشد، هیچ سهمی ندارد. اگرچه برخی نواندیشان در جستجوی نسخه‌ای بالاتر و تجربه ملکوتی‌تر از مکاشفات پیامبر هستند، اما هیچ‌گاه راه به جایی نبردند.

اساساً هیچ طریق ارتباطی با عالم غیب و فراماده، به‌جز دالان وحی قابل تأیید کامل نیست. چراکه اولاً مسیر دست‌یابی به غیب تنها برای رسولان مرضی پروردگار گشوده است: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ». ثانیاً این مسیر توسط فرشتگان حمایت می‌شود: «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرَامٍ بَرَرَةٍ»(عبس/۱۵-۱۶). به بیان دیگر هم پیشاروی پیامبران (از هنگام نزول وحی تا رسیدن به مردم) و هم از پشت سرشان (از زمان صدور وحی تا نزول بر پیامبران) نگهبانانی برای حراست از وحی گسیل شده‌اند: «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»(جن/۲۷).

قلب پیامبر(ص) نیز حرم امانت است؛ هم چیزی از وحی را فروگذاری نمی‌کند: «وَمَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ»، هم آن را فراموش نمی‌کند: «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی‏»(اعلی/۶) و هم چیزی را با آن مخلوط نمی‌سازد؛ چه در گفتار: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلهَوَی إِن هُوَ إِلَّا وَحی یُوحَی»(نجم/۳) و چه در سنت و مصادیق رفتاری: «أَوحَینَا إِلَیهِم فِعلَ ٱلخَیرَتِ»(انبیا/۷۳). در نتیجه محتوای معارف انبیا، به‌ویژه وحی قرآنی از جنس «لا رَیْبَ فِیهِ» و بدون شک و شبهه است. داستان این وحی یا به تعبیر علامه طباطبایی، شعور مرموز، که بالاترین درجه کاشفیت از حق را دارد، با ختم رسل پایان یافت.

بنابراین انتظار بینندگان برنامه یا نقد برخی منتقدان مبتنی بر مقایسه توصیفات راویان از عالم‌ پس از مرگ با جزئیات معارف دینی است، از پایه اشتباه است و اساساً نمی‌شود دنبال وجاهت علمی و دینی از برنامه و اعطای دانش درجه دوم یا هر عنوان دیگری به این سخنان بود.

۴- کارکرد تجربیات پس از مرگ

باید دقت داشت که هم رویکرد تولیدکننده محترم و هم محتوای تجربه میهمانان این برنامه ارتباطی با بحث حجیت ندارد و هیچ‌یک ادعای تشریع یا رهاورد جدید ندارند. هیچ‌کس قرار نیست که بر اساس چنین تجربیاتی، سلوک ایمانی و اعتقادی خود را تغییر دهد. حتی در مواردی که در اصل روایت تجربه‌گر اشاره‌ای به مسئله‌ای شرعی یا دینی نشده است نیز شاهد هستیم که او یا اطرافیانش به انجام واجباتی دینی مانند نماز متعهد می‌شوند. در واقع آنچه او دیده موجب رجوع و ایمان بیشتر به اصل دین شده است و چیزی بر اصل دین نیفزوده است.

همان‌گونه که مکرر مورد تأکید مجری این برنامه قرار گرفته است، هدف این برنامه افزایش غیب‌باوری و مرگ‌آگاهی است. دو باوری که جزو شروط هدایت‌پذیری از قرآن کریم است: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ … وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»(بقره/۳-۴). در ادامه سعی می‌شود به برخی از کارکردهای مثبت این برنامه اشاره شود؛

الف) تسهیل‌گری فهم حقایق فرادنیایی در قرآن
بحث روح و حالات انسان پس از مرگ جزو پیچیده‌ترین مباحث دینی است که به تعبیر قرآن، به‌جز دانشی اندک، قلمرو آن بیرون از دامنه دانش بشری است: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا؛ روح از [سنخ‌ عالم] امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است»(اسراء/۸۵). از این‌رو علما و فحول اسلامی قادر به پاسخ به بسیاری از پرسش‌ها درباره جزئیات مرگ و حیات انسان در فرادنیا نیستند و راه‌های مرسوم کسب دانش، تاکنون دستاورد چندانی در این زمینه نداشته است.
ماهیت روح، چهره برزخی برخی اعمال و آلودگی‌ها، رنگ‌ها، توصیفات بهشت و جهنم، عمق بی‌نهایت حقایق، فضایی بدون عنصر زمان و غیره از جمله موضوعاتی است که این تجربیات کمک بیشتری به فهم آن می‌کند. تفاوت این فهم با آنچه در زمینه معرفت‌شناسی دینی بیان شد، این است که این تجربیات در صورت هماهنگی با وحی، می‌تواند برای فهم حقایق قرآنی تسهیل‌گری کند نه اینکه خود معرفتی مجزا از اصل وحی ارائه دهد.

برای مثال قرآن کریم می‌فرماید که آسمان‌های هفتگانه و زمین و تمام مخلوقات خداوند را تسبیح می‌گویند: «تُسَبِّـحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّـحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»(اسراء/۴۴). برخی سعی ‌می‌کنند تا این آیات را به مجاز برگردانند، ولی صریح آیه می‌فرماید که شما نمی‌توانید متوجه این تسبیح شود.

ب) انذار
اگرچه پرونده رسالت تمام شد، ولی مسیر انذار مردم همچنان باز است: «وَإِن مِّن أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیر». اگرچه جریان تنذیر در عصر کنونی بیشتر از مسیر تفقه در دین ادامه دارد: «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»(توبه/۱۲۲). اما مسیرهای دیگری نیز برای انذار وجود دارد که یکی از آن‌ها رؤیاست. به همین منظور روایت شده که «برخی از رؤیاها صادق‌اند تا مردم از آن منتفع شوند و از هدایت‌ها و هشدارهای آن بهره‌مند گردند»(بحارالانوار: ۵۸/ ۱۸۳). تجربه راویان مرگ در صورت تصدیق محتوای وحی «قُل إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالوَحیِ»، می‌تواند کمک به انذار و ترویج مرگ‌آگاهی و مرگ‌باوری باشد.

امیرمؤمنان(ع) در مواضع متعددی از نهج‌البلاغه و با عبارات گوناگونی مانند «أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ» (نهج‌البلاغه، نامه ۳۱) یا «طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ» (همان، حکمت ۴۴) مرگ‌آگاهی و عدم غفلت از آن را یادآور شده‌اند. البته این نوع یادکرد مرگ موجب افسردگی و ناراحتی نمی‌شود، چراکه هدف نیست، بلکه مسیر دست‌یابی به نجات و کمال است و انسان نباید آرزوی مرگ کند: «وَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ»(همان، نامه ۶۹)

ج) اقتباس و الهام
در این زمینه حرف بسیار است و جای تأمل فراوانی دارد. برای نمونه بسیاری از تجربه‌گران تمام خلقت و اتفاقات و جریان حقایق عالم پس از مرگ را بر اساس عشق الهی تعبیر و تفسیر کرده‌اند. عشقی جمعی و سراسری که در معبر توحید و وحدانیت الهی در جریان است. از همین رو مبلغان و مروجان آموزه‌های دینی که بر مسیر مرگ‌آگاهی و خداباوری تلاش می‌کنند، می‌توانند با اقتباس از این رویکرد در تبلیغ اسلام رحمانی بر مدار حب و عشق الهی برنامه‌‎ریزی و اقدام کنند و از انوار آن که شامل انسان‌دوستی و نوع‌دوستی بهره‌گیری کنند. بنابراین در صحبت آخرت و حیات پس از مرگ نباید تنها بر جنبه خوف و صحنه‌های دهشتناک آن تأکید کرد، بلکه شور عرفانی و کشش عاشقانه را محور تبلیغ دین و خداباوری باید قرار داد.
همچنین با تأمین زیرساخت‌های لازم، می‌توان با تلفیق گفتارهای مختلف راویان، داستان، فیلم و تولیدات چندرسانه‌ای بر محور روایت تجربه‌گران پس از مرگ طراحی کرد. به‌ویژه اینکه این افراد در تحلیل عمر گذشته و داستان‌هایی که از گذشته خود داشتند، همه چیز را بیان نکردند. نکات اخلاقی بسیاری از کوچک‌ترین ظلم‌های نادیدنی به حق‌الناس و رعایت حقوق حیوانات قابل مشاهده است.

دو ملاحظه

نخست؛ اگرچه باید از کلیت این داستان‌ها برای تقویت باورهای دینی مردم استفاده کرد، اما باید در نقل جزئیات غیرمقبول یا نقل عامیانه حقایق دینی مانند شفاعت دقت کرد و مجال را برای داستان‌پردازی‌ها برخی افراد سودجو در آینده بست. حضور کارشناسان و خبرگان دین و عرفان، تبیین عالمانه و دفاع محققانه از اعتقادات و مستندات شرعی از جمله اتفاقات خوبی است که باید تداوم یابد.
دوم؛ دقت داشته باشیم که بحث تجربیات قبل از مرگ پدیده‌ای نوظهور نیست؛ جفری لانگ(Jeffrey Long) معتقد است که بیش از ۵ درصد مردم آمریکا تجربۀ نزدیک به مرگ داشته‌اند اما بسیاری از افراد این تجربه را به عنوان راز پیش خود نگه می‌دارند یا دلیلی برای بازگویی شخصی‌ترین رویداد معنوی خود برای دیگران نمی‌بینند.

به نظر می‌رسد، برنامه زندگی پس از زندگی یک رخداد عادی نیست. نظر به تبعات گسترده‌ای که این رویداد بر بسیاری از مردم داشته است، نمی‌توان این اتفاق را شخصی و اتفاقی دانست. امید است که گسترش تبعات مثبت نقل روایت تجربه‌گران و امتداد صحیح آن به فیلم‌ها و داستان‌های دیگر، عصر جدیدی از خداباوری و مرگ‌آگاهی در رفتار مردم متدین بروز و ظهور یابد.

کد خبر 1631979

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: تلویزیون مهارت های زندگی برنامه های تلویزیونی مرگ زندگی پس از زندگی روایت تجربه تجربه گران قرآن کریم مرگ آگاهی تجربه ها ال غ ی ب ال م و ت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۳۷۶۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند

  عصمتی در نخستین شب از برنامه، مثنوی زیبایی را درباره پدرش خواند که کارگر معدن بوده است. این شعر به‌سرعت در فضای مجازی چرخید و مورد توجه قرار گرفت. گفته می‌شود این شعر بیش از دو میلیون بار دیده و به اشتراک گذاشته شده است. از عصمتی که به واسطه این استقبال از شعرش، به‌عنوان شاعر برگزیده مردمی‌ برنامه «سرزمین شعر» انتخاب شد، دو کتاب «بی‌چشمداشت» در انتشارات شهرستان ادب و «بریل‌های ناگزیر» در نشر ناهونته منتشر شده است. با این شاعر نابینا و موفق گفت‌و‌گو کرده‌ایم و او درباره زندگی خود و سختی‌هایش گفته است. 

در ابتدای گفت‌وگو از خودتان و زندگی‌تان بگویید و این‌که چگونه درگیر بیماری و سپس نابینا شدید؟
من متولد روستای شوریده سرخس هستم که کار اغلب مردم آن کشاورزی و دامداری است. در نزدیکی روستای ما، روستای دیگری است به نام معدن‌ آق‌دربند که در آن یک معدن زغال‌سنگ وجود دارد. پدر من در این معدن استخدام شد و ما به این روستا مهاجرت کردیم و من بزرگ‌شده این روستا هستم. تا بهمن ۱۳۶۵ و در زمانی که کلاس پنجم دبستان بودم، به بیماری مننژیت مبتلا شدم و کارم به بیمارستان کشید. در اثر این بیماری به افت بینایی دچار شدم و ظرف پنج، شش ماه، بینایی من از ۱۰۰ به صفر رسید و همین مسأله باعث شد که خانه‌نشین شوم و در این مدت پیگیر روند درمان هم بودیم اما افاقه‌ای نکرد و دکترها مرا جواب کردند. بعد از این‌که بحث ادامه تحصیل در مدارس نابینایان پیش آمد، خودم در ابتدا مقاومت می‌کردم، چون حاضر به پذیرش این جریان نبودم و نمی‌توانستم بپذیرم که دیگر نمی‌توانم ببینم. من آن زمان رادیو زیاد گوش می‌کردم و یک بار که با یک نابینای موفق در رادیو مصاحبه می‌کردند، انگیزه ادامه تحصیل در من به وجود آمد. در حقیقت یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند. آقای دکتر گلزاری در برنامه جنگ جوان هر هفته یک شخصیت موفق را به برنامه می‌آورد. یک روز با آقای دکتر مسعود گلچین که دانشجوی نابینای دکترای جامعه‌شناسی بود، مصاحبه کرد. وقتی این مصاحبه را می‌شنیدم، مادرم هم در کنارم نشسته بود و چای می‌خوردیم، مادرم به من گفت تو هم می‌توانی مانند این فرد موفق باشی و آنجا بود که این قضیه را پذیرفتم و تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم؛ البته مدرسه نابینایان مشهد امکانات شبانه‌روزی نداشت و برای ما که از شهرستان آمده بودیم، امکان درس خواندن در این مدرسه نبود برای همین به مدرسه شهید محبی تهران رفتم و تا سال دوم دبیرستان در آنجا بودم و سوم و چهارم دبیرستان را در مشهد خواندم و بعد در دانشگاه بیرجند قبول شدم و تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات درسم را پیش بردم. جالب این است که ۱۴ سال بعد در یک همایش ویژه دانشجویان و دانش‌آموختگان نابینایان موفق در شیراز همین آقای دکتر گلچین را ملاقات کردم و وقتی این جریان را برایش تعریف کردم، خیلی برایش جالب بود. 

با شرایطی که داشتید احتمالا درس خواندن برای‌تان خیلی هم سخت بوده است؟
شروع کار در مدارس نابینایان برای من خیلی سخت بود چرا که من خط بریل بلد نبودم و همزمان باید این خط را یاد می‌گرفتم و درس را هم گوش می‌کردم. وقتی هم که خط را یاد گرفتم، دستم کند بود و به سرعت بچه‌هایی که تا کلاس پنجم بریل خوانده بودند، نمی‌رسیدم ولی کم‌کم با ممارست زیاد این قضیه برایم عادی شد. در دانشگاه هم در سال اول کار برای نابینایان خیلی سخت می‌شود چرا که منابع درسی به خط بریل نیست و باید جزوات را از بچه‌ها بگیریم و بدهیم به گویندگانی که جزوات را بخوانند. یادم هست سه ضبط صوت به خوابگاه دانشجویان برده و در اتاق‌ها توزیع کرده بودم و دوستان همان طور که یادداشت‌برداری می‌کردند، می‌خواندند یا جزواتی که در دانشگاه‌های دیگر صوتی شده بود، تهیه می‌کردیم. به این صورت خوراک مطالعاتی خود را تهیه می‌کردیم.

خود من چند گزارش درباره کتابخانه‌های نابینایان تهیه کرده‌ام و در آنها همیشه نابینایان از کمبود منابع ادبی یا متون دانشگاهی و درسی گلایه داشته‌اند؛ برای حل این مشکل چه کاری می‌شود کرد؟
شاید یکی از ساده‌ترین کارها این است که منابعی مشخص شود. استادان معمولا منابع مختلفی را معرفی می‌کنند و دانشجویان مجبورند آن منبع استاد را تهیه کنند که امکان دارد، به نسخه صوتی یا بریل تبدیل نشده باشد. اگر چند منبع مشخص از طرف وزارت علوم برای درس‌های مختلف مثلا  گلستان، حافظ و...مشخص شود، راحت‌تر می‌شود این منابع را ضبط کرد‌ یا دانشجویانی که این درس‌ها را ضبط و به نسخه صوتی تبدیل کرده‌اند، راحت‌تر می‌توانند آن منابع را با هم تبادل کنند. البته امروزه با پیشرفت فناوری و پیام‌رسان‌های موجود، سایت‌های زیادی هستند که کتاب‌های درسی و غیردرسی زیادی به صورت صوتی در آنها وجود دارد اما باز هم نیاز به صوتی شدن منابع بیشتر و در اختیار قرار گرفتن آنها ا‌حساس می‌شود.

در مشهد کتابخانه ویژه معلولان وجود دارد؟
در مشهد کتابخانه مرکزی مشهد که به تازگی هم افتتاح شده است، بخش ویژه خط بریل و هم کتاب صوتی و همچنین کتابخانه دکتر شریعتی دانشگاه فردوسی و آزاد، بخش کتابخانه گویا هم با چند هزار عنوان کتاب داریم در این زمینه شکر خدا. در سال‌های اخیر دسترسی به کتاب‌های صوتی راحت‌تر و بیشتر شده است.

از این بگویید که شعر و شاعری چگونه برای شما آغاز شد؟
همان سال‌هایی که تهران بودم حوالی سال دوم با راهنمایی معلمان نابینا و به‌خصوص یکی از آنها که شاعر بود، به شعر علاقه‌مند شدم. شاید یکی از دلایلش، آن همه دوری از خانواده و دلتنگی بود. از اول مهر تا پایان اسفند به ما اجازه مرخصی نمی‌دادند و این غربت، دوری از خانواده باعث شد برای خودم چیزهایی بنویسم. ضمن این‌که اندوه نابینایی برای من بیشتر بود، چون نابینایی برای من پیش آمده بود و نسبت به بقیه بچه‌ها که عمدتا نابینای مادر‌زاد بودند، پذیرفتن آن برایم سخت‌تر بود. همه این مسائل دست‌به‌دست هم داد که بنویسم؛ ضمن این‌که رادیو هم زیاد می‌شنیدم و اطلاعاتم زیاد بود. همان زمان انشای من نسبت به بقیه بچه‌ها خیلی بهتر بود و مورد تشویق معلمان ادبیات قرار می‌گرفتم، همین اطلاعات عمومی ‌به من کمک کرد و شاید از همان اولین شعری که درباره رنگ‌ها نوشتم، رنگ‌ها برای خودم و برای دیگر دوستان نابینایم ترجمه کردم. البته شعر ساده‌ای بود:
آسمانی رنگ زیبای رجاست
قرمز احساس گل عاطفه‌هاست
شعری بود که می‌خواستم تسکینی برای خودم باشد و ندیدن را این‌گونه جبران و خودم را قانع کنم. وقتی سوم راهنمایی بودم در منطقه ۵ تهران شعرم رتبه آورد و به مرحله استانی راه پیدا کرد و این باعث شد مصمم شوم تا شعر را جدی ادامه دهم. همان مدرسه بخشی به اسم هنرکده داشت که خانم نیک‌پور مسئول آن بود. او خانم معلم شاعری بود که بچه‌های  دارای استعداد ادبی و هنری را شناسایی می‌کرد و برای‌شان کلاس‌ می‌گذاشت. روزنامه اطلاعات در آن زمان صفحه‌ای به نام معلولان داشت که این خانم معلم آثار بچه‌ها را تصحیح و در روزنامه منتشر می‌کرد. اینها باعث شد انگیزه‌های جدی‌تری در من ایجاد شود و وقتی هم به مشهد آمدم، حضور در انجمن‌های ادبی و آشنایی با استاد کاظمی‌ باعث شد کار را جدی‌تر بگیرم.

آیا امروز بین نابینایان، توجه به شعر و شاعری به صورت جدی دنبال می‌شود؟ 
اتفاقا سال گذشته اولین همایش نگاه سپید ویژه شاعران نابینا و کم‌بینا در یزد برگزار شد که شاعران حضور پررنگی در این همایش داشتند و سطح آثارشان هم خیلی خوب بود، به‌ویژه حضور شاعران خانم خیلی پررنگ بود به گونه‌ای که شش نفر از هشت نفر برگزیده، شاعران خانم بودند. معلوم بود با شعر به‌خوبی آشنا هستند و نسبت به گذشته که شاعران نابینا سعی می‌کردند فقط برای خودشان یا به قول معروف برای دل خودشان بنویسند و شعرشان را جایی بازتاب نمی‌دادند؛ الان از آن فضا چند گام جلوتر آمده‌اند و در جشنواره‌هایی اینچنین شرکت می‌کنند و می‌شود انتظار داشت سال‌های بعد شعرهای خیلی خوبی از آنها شنید.

سرزمین شعر و حضورتان در این برنامه بگویید.
سرگروه‌ها در انتخاب افراد تعیین‌کننده بودند و لطف آقای دکتر اکرامی ‌شامل حال من شد و ایشان مرا دعوت کردند و من هم با افتخار پذیرفتم و اولین شعری که در آنجا خوانده شد، شعر «پدرم را خدا بیامرزد» من بود که تجربه شخصی من و شعری درباره پدرم بود که معدن و زغال و دیگر واژه‌هایی را که عمری با آنها زیسته بودم بیان می‌کرد و خدا را شکر با استقبال هم رو‌به‌رو شد.

قبلا فکر می‌کردید مورد پسند مردم واقع شود؟
جاهایی که این شعر را خوانده بودم بازتاب‌های خیلی خوبی دریافت کرده بودم اما نه در این حد، انتظار این‌که این شعر این‌قدر فراگیر شود و بازتاب پیدا کند را نداشتم.شعر دیگری که در این برنامه خواندم، شعر «خودم را می‌بینم با من از راه نگویید» درباره مشکلات معلولان در جامعه بود که این شعر در جامعه معلولان بازخورد خیلی زیادی داشته است و خودم دیده‌ام در مراسم مختلف و معمولا در روز جهانی عصای سپید این شعر را به‌صورت سرود یا دکلمه اجرا کرده‌اند و به قول یکی از دوستان این شعر، شعر ملی نابینایان شده است. یکی از دوستان به من می‌گفت در تاجیکستان بین نابینایان آنجا هم این شعر بازتاب پیدا کرده است.

استفاده از فرصت حضور در رسانه برای طرح مشکلات معلولان 
دوستانی که در این برنامه حضور داشتند، ۶۳ نفر شاعر بودند که شعر‌های عاشقانه و اجتماعی خوبی داشتند و اگر من هم مانند آنها شعر می‌خواندم، کار خاصی نکرده و حرف متفاوتی بیان نکرده بودم در حالی‌که دوست داشتم حرفی از جنس خودم بیان کنم که هم شعر باشد و هم بازتاب‌دهنده جامعه‌ای که به آن تعلق دارم، مثلا شعر سومی که در برنامه خواندم، شعری برای «لویی بریل» بود که واقعا همیشه فکر می‌کنم باید ادای دینی به چنین شخصی که جهان نابینایان را روشن کرده است، بکنم. به آقای دکتر اکرامی ‌گفتم حتی اگر حذف هم بشوم دوست دارم این شعر خوانده شود به این دلیل که می‌خواهم به شخصیتی که سرنوشت نابینایان جهان را عوض کرد، ادای دین کنم. یا شعر قبل از آن که کلا فضای مربوط به معلولان و نابینایان داشت، می‌دانستم اگر این شعر را نخوانم، دوستان معلوم و نابینای من این انتقاد را خواهند داشت که اگر دیگران شعر عاشقانه و اجتماع بخوانند و شما هم همان کار را بکنی، کار خاصی نکرده‌ای در صورتی‌که می‌توانستی در کنار حضورت مسائل ما را هم مطرح ‌کنی و من هم همین کار را کردم. شاید اگر به مرحله بعد می‌رسیدم رباعی‌هایی برای رودکی شاعر نابینا و پدر شعر فارسی می‌خواندم.

چند رباعی از موسی عصمتی
 
گل داده جهان فارسی بعد از تو

برای پرچمدار و پدر شعر فارسی (رودکی جان)
سرگشته و گنگ و مات برگشت امیر
بی‌آن‌همه سور و سات برگشت امیر
آن روز که دلتنگ بخارا بودیم 
با شعر تو از هرات برگشت امیر 
 
آن روز شکوه لحظه‌ها را دیدیم 
ما رنگ خدایی صدا را دیدیم 
از پنجره بسته‌ چشمت در شب
ما معجزه‌ سبز خدا را دیدیم 
 
چون ماه، به سمت آسمان برگشتیم 
چون سرو، به باغ و بوستان برگشتیم 
با نغمه‌ رود بی‌کرانت ای مرد
ما تا لب جوی مولیان برگشتیم 
 
تو آینه را دوباره جاری کردی
با نغمه‌ رود بی‌قراری کردی 
تو سرو بلند فارسی را هر روز 
با شعر و ترانه آبیاری کردی 
 
این سرو بلند و شاد مدیون تو است
این شعر پر از نماد مدیون تو است
هرچند پی‌افکند بنایی چون کوه 
فردوسی پاک‌زاد مدیون تو است
 
در کوه هنوز هم صدایت باقی‌ست 
پژواک تمام لحظه‌هایت باقی‌ست 
در سنگ‌ترین نشانه‌های تاریخ 
دیدیم هنوز رد پایت باقی‌ست 
 
 گل داده جهان فارسی بعد از تو
روشن شده جان فارسی بعد از تو 
هر روز پر از گزاره‌های عشق است 
دستور زبان فارسی بعد از تو
 
با تو غزل و سرود جاری شده است
بغضی که شکسته بود جاری شده است 
آموی زلال فارسی در این دشت 
از جانب پنجرود جاری شده است 
 
حالا غزل و ترانه‌ها رویایی‌ست 
موسیقی رودخانه‌ها رویایی‌ست 
از دشت سرخس تا خجند و پروان 
چون شعر تو، عاشقانه‌ها رویایی‌ست 
 
خوش‌باش که خار سیم‌ها گل شده است 
این مرز، بدل به جاده و پل شده است 
نام همه‌ برادران جانی
تهران و دوشنبه‌جان و کابل شده‌ است 

دیگر خبرها

  • یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
  • حسابرسی داده‌محور و توسعه حسابرسی رایانه‌ای در اولویت است
  • ۱۴۳ طرح و پروژه آموزشی در استان بوشهر تامین اعتبار شد
  • تفسیر یک ضرب‌المثل در برنامه تلویزیونی | این ضرب‌المثل درباره افراد متظاهر است | ویدئو
  • فرصت عوامل آموزشی و تربیتی مدارس برای ثبت تجربیات خلاقانه و نوآورانه تا ۲۰ اردیبهشت
  • تکرار تجربیات موفق تأمین مالی بانک صادرات ایران برای صنعت خودرو
  • تکرار تجربیات موفق تأمین مالی بانک صادرات ایران برای خودرو
  • اختصاص بیش از ۴۸ میلیارد تومان اعتبار برای تأمین لوازم ضروری زندگی نیازمندان هرمزگانی
  • تجلیل جامعه معلولان از یک برنامه تلویزیونی/«نامیرا» فرهنگسازی کرد
  • تامین بیش از ۳ هزار دستگاه لوازم ضروری زندگی برای مددجویان هرمزگانی